کد مطلب: ۶۷۳۳
تعداد بازدید: ۱۶۰
تاریخ انتشار : ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۵
زندگی در پرتو اخلاق | ۲۷
عموم افراد در این قسمت یکسانند و حتی افراد عالی اجتماع از آن بی‌نیاز نیستند و بدون توجه و بکار بستن این اصول مواجه با مشکلات بزرگی خواهند شد، منتها کسانی که در این میان به نحوی از انحا وظیفه‌ی رهبری جمع کوچک یا بزرگی را به عهده دارند به شکل بارزتری احساس نیاز به این قسمت می‌کنند و رهبران روحانی و مبلغان دینی که باید در زوایا و اعماق روح و جان مردم نفوذ نمایند از همه بیشتر به آن نیازمندند.

فصل نهم: راه تسخیر دلها |۱

 

چگونگی اندرزهای موثر

 

چه کنیم که پندها و اندرزها و بطور کلی سخنان ما در دل دیگران مؤثر افتد؟
یکی از شعب «اخلاق اجتماعی» بخشی است که هدف یا لااقل نتیجه‌ی آن نفوذ در دیگران و جلب اعتماد آنهاست در این قسمت صفات زیادی دیده می‌شود که علمای اخلاق غالباً بدون توجه به این نتیجه‌ی خاص صرفاً آنها را از نقطه‌نظر فضیلت بودن مورد بحث قرار داده‌اند. این شعبه از اخلاق اجتماعی که اتفاقاً بسیار دامنه‌دار و مملوّ از ریزه کاری‌های روانی است مخصوصاً برای «رهبران فکری» و از جمله «مبلغان» نهایت لزوم را دارد و بدون آن نمی‌توانند هرگز هدف‌های تربیتی مورد نظر را از معلومات و کوشش‌های خاص اصلاحی خود بگیرند و در تلاش‌های خود ممکن است مواجه با شکست بشوند.
بسیار دیده شده است افراد با فضیلت و دانشمندی بر اثر عدم آشنایی به این قسمت از اخلاق اجتماعی عمری را در انزوا بسر برده‌اند، نه مردم توانسته‌اند از افکار و علوم آنها بهره‌ای ببرند، و نه آنها توانسته‌اند موفقیت شایسته‌ای در اجتماع پیدا کنند.
بعکس افراد کم‌فضیلتی بر اثر آشنایی و بکار بستن این اصول، مقاماتی بیش از میزان شایستگی واقعی خود در اجتماع یافته‌اند.
عدم توجه به این حقایق سبب می‌شود که گاهی گناه عدم موفقیت در تلاش‌ها و کوشش‌های اجتماعی را به گردن عوامل موهومی از قبیل شانس و تصادف بیندازند و در واقع اگر شانس را به معنی «آشنایی به این اصول» تفسیر کنیم به حقیقت بسیار نزدیکء‌تر خواهیم بود.
به هرحال در اینجا قبل از هر چیز ذکر چند نکته لازم به نظر می‌رسد:
1ـ به حکم اینکه زندگی انسان پیوند ناگسستنی با اجتماع دارد باید به هر صورت از اصول صحیحی که موجب نفوذ در دیگران می‌شود آگاه باشد تا بتواند توجه آنها را به همکاری با خود که غرض نهایی برای زندگی دسته‌جمعی است جلب کند.
عموم افراد در این قسمت یکسانند و حتی افراد عالی اجتماع از آن بی‌نیاز نیستند و بدون توجه و بکار بستن این اصول مواجه با مشکلات بزرگی خواهند شد، منتها کسانی که در این میان به نحوی از انحا وظیفه‌ی رهبری جمع کوچک یا بزرگی را به عهده دارند به شکل بارزتری احساس نیاز به این قسمت می‌کنند و رهبران روحانی و مبلغان دینی که باید در زوایا و اعماق روح و جان مردم نفوذ نمایند از همه بیشتر به آن نیازمندند.
بنابراین چنین نتیجه می‌گیریم که این بخش از اخلاق اجتماعی کاملاً جنبه‌ی عمومی دارد نه جنبه‌ی صنفی و مخصوص به دسته‌ی معین.
2ـ موضوع مهمی که توجه به آن در اینجا کمال لزوم را دارد این است که اگر ما تصور کنیم راه نفوذ در افکار دیگران تنها از طریق آشنایی بر استدلالات قوی و غیر قابل انکار در هر موضوع و یا موشکافی در ذکر محاسن و معایب امور مورد نظر است، سخت در اشتباه خواهیم بود، زیرا استدلال هر قدر قوی و منطقی باشد تنها با بخش «خودآگاه» روح انسان سر و کار دارد در حالی که بخش مهم روح مرحله‌ی «ناخودآگاه» یا «نیمه آگاه» است که نفوذ در آن تنها از طریق استدلال ممکن نیست[1]. حتی طرق استدلالی غالباً موقعی به نحو کافی مؤثر خواهد بود که با توجه به این اصول القا گردد، این از یک سو؛ از سوی دیگر هرگز آن صمیمیتی که از طرف افراد مورد نظر برای یک رهبر لازم است با اقناع عقل و فکر آنها حاصل نمی‌گردد بلکه باید عواطف آنها را به سوی اهداف خود بسیج کند تا پیوند لازم رابرای رهبری کسب نماید.
3ـ استفاده از بحث‌ها اگر بخاطر این باشد که دیگران را در راه منافع شخصی خود بکار اندازیم و با نفوذ در فکر آنان نیروهای آنها را به یغما بریم، مسلماً مذموم و نمونه‌ی روشنی از استعمار خواهد بود؛ اما اگر بخاطر هماهنگ ساختن نیروها در طریق یک هدف عالی اجتماعی و یا بخاطر اصلاح و تربیت فرد صورت گیرد، ممدوح و از شرایط نخستین یک رهبری صحیح می‌باشد.
بنابراین طرز عمل و بکاربردن این اصول اخلاقی تقریباً در همه‌جا یکسان است، تنها تفاوت در نتیجه و برداشت از آن می‌باشد.
4ـ برای نفوذ در دیگران قبل از هر چیز آگاهی و آشنایی به اصول روانشناسی و روانکاوی و ورود به زوایای روح انسان بطور کلی و روح فرد مورد نظر بخصوص لازم است. بعضی ذاتاً با داشتن ذوق‌های خاصی به این اصول کم و بیش آشنا هستند، کما اینکه عده‌ای نیز بر اثر احتیاج و تجربه، تدریجاً از آن آگاه شده‌اند، ولی بسیاری از افراد ناچارند این اصول را بعنوان درس فراگیرند و بکار برند.
5ـ اشتباه نشود، تنها آشنایی به طرق تأثیر و نفوذ در دیگران کافی نیست، چه بسا افرادی که از نظر علمی در این زمینه آگاهی کافی دارند ولی نمی‌توانند آنها را درست بکار بندند، بکار بستن این اصول نیاز به تمرین و آمادگی کافی دارد یعنی باید بصورت «ملکه‌ی اخلاقی» درآید تا بتوان از آن نتیجه‌ی رضایت‌بخش گرفت.
6ـ از مطالعه‌ی شرح حال پیغمبران بزرگ خدا مخصوصاً پیامبر اسلام(ص) و ائمه‌ی هدی(ع) بخوبی استفاده می‌شود که این بزرگواران برای تحقق بخشیدن به اهداف تبلیغی و تربیتی خود از بسیاری از این اصول استفاده می‌کردند و خود سرمشق بزرگی برای این قسمت از اخلاق فاضله‌ی اجتماعی بودند.
طرز برخورد آنان با مردم چنان بوده که به سرعت آنها را به سوی خود و تعلیمات عالی خود جلب و جذب می‌نمودند، عده‌ای میل دارند به همه‌ی این امور رنگ اعجاز بدهند در حالی که چنین نیست، اگر ما هم سنّت و روش آنها را در برخورد با دیگران بکار بندیم به سرعت می‌توانیم در آنها تأثیر بگذاریم و در اعماق روانشان نفوذ کنیم.
قرآن درباره‌ی پیغمبر بزرگ اسلام(ص) می‌گوید:
وَیَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ؛[2]
می‌گویند: او آدم خوش‌باوری است، بگو: خوش‌باور بودن او به نفع شماست.
و در جای دیگر می‌فرماید:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛[3]
به (برکتِ) رحمت الهی در برابر آنان [مردم] نرم و (مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.
باز می‌فرماید:
لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمٌ؛[4]
به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج‌های شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.
به خواست خدا بعداً خواهیم دید که «اُذُن» (خوش‌باور) بودن یعنی احترام به گفته‌های دیگران گذاشتن و بی‌جهت ابراز عدم اعتماد به آنان ننمودن، وهمچنین نرمش و ملایمت و مهربانی و دلسوزی در حق دیگران و مشکلات آنها را مشکل خود تلقی نمودن چه اثر عمیقی در نفوذ در افکار دیگران دارد.
همچنین در سیره‌ی پیغمبراکرم(ص) می‌خوانیم: «همیشه آغاز به سلام می‌کرد، و اگر کسی او را برای کاری معطل می‌نمود او صبر می‌کرد تا وی منصرف گردد، و هنگامی که دست به دست کسی می‌داد او را رها نمی‌کرد تا وی اقدام به جدایی کند، افراد حتی کودکان را به «کنیه» (بهترین نام‌ها نزد عرب) صدا می‌زد، و هرگز در میان جمع یاران بصورتی که بر دیگران برتری داشته باشد نمی‌نشست...»[5]
اثر هریک از این امور اخلاقی برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران نیز بخواست خدا در بحث‌های آینده روشن خواهد شد.
7ـ ناگفته پیداست که در این بحث ـ مانند همه‌ی بحث‌های اجتماعی و هدفی ـ هرگز نباید از وسائل و طرق غیر صحیح برای رسیدن به مقصود، که نفوذ در دیگران است، استفاده نمود، بنابراین تنها طرقی باید ارائه داده شود که هم خود صحیح باشد و هم به منظور نیل به هدف صحیحی مورد استفاده قرار گیرد.

خودآزمایی

1- یکی از شعب «اخلاق اجتماعی» که مخصوصاً برای «رهبران فکری» نهایت لزوم را دارد کدام است؟
2- غرض نهایی برای زندگی دسته‌جمعی چیست؟
3- مقدمه‌ و لازمه‌ نفوذ در دیگران را بیان کنید.

پی نوشت ها

[1]. روانشانسان برای ذهن انسان سه مرحله‌ی مختلف قائل شده‌اند:
۱ـ مرحله‌ی خودآگاه: و آن را به مرحله‌اى از ذهن مى‌گویند که با استدلالات و قیاسات منطقى و عقلانى و نتیجه‌ی مشاهدات و تجربیات سر و کار دارد و روابط مطالب در آن براى انسان کاملاً روشن است، و به عبارت دیگر «خودآگاهى، قلمرو عقل است».
2ـ نیمه‌آگاه: نیمه‌آگاه همان منطقه‌ی افکار و اطلاعات مبهم و نامنظم است که از غرایز و عواطف و عقده‌ها سرچشمه مى‌گیرد، و به عبارت دیگر نیمه‌آگاه جولانگاه احساسات و تمایلات و افکارى است که از غرایزى مانند حبّ ذات و امثال آن بروز مى‌کند و از خواص آن ابهام است.
3ـ ناخودآگاه: این مرحله همان مرحله‌ی تاریک و فراموش شده‌ی ذهن است که انسان در شرایط عادى هیچ آگاهى از وجود محتویات آن ندارد، کلیه‌ی تمایلاتى که به عللى ارضاء نشده‌اند و از مرحله‌ی خودآگاه واپس‌زده شده‌اند همه در این قسمت از ذهن متمرکز مى‌گردند همچنین خاطرات فراموش شده که ممکن است گاهى به خاطر بیایند و یا بر اثر رابطه‌ی منفى که با یکى از تمایلات دارند هرگز به خاطر نیایند همه در این ناحیه متمرکزند.
[2]. سوره‌ی توبه (۹) آیه‌ی ۶۱.
[3]. سوره‌ی آل عمران (۳) آیه‌ی ۱۵۹.
[4]. سوره‌ی توبه (۹) آیه‌ی ۱۲۸.
[5]. اقتباس از احیاءالعلوم ۲/۳۶۵ تا ۳۶۷.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: